چو زنده گشت مرید بهار و مرده نماند مرید حق ز چه ماند میان ره مردار
به سوی باغ بیا و جزای فعل ببین شکوفه لایق هر تخم پاک در اظهار
چو واعظان خضرکسوه بهار ای جان زبان حال گشا و خموش باش ای یار
1135
بیار ساقی بادت فدا سر و دستار ز هر کجا که دهد دست جام جان دست آر
درآی مست و خرامان و ساغر اندر دست روا مبین چو تو ساقی و ما چنین هشیار
بیار جام که جانم ز آرزومندی ز خویش نیز برآمد چه جای صبر و قرار
بیار جام حیاتی که هم مزاج توست که مونس دل خسته ست و محرم اسرار
از آن شراب که گر جرعه ای از او بچکد ز خاک شوره بروید همان زمان گلزار
شراب لعل که گر نیم شب برآرد جوش میان چرخ و زمین پر شود از او انوار
زهی شراب و زهی ساغر و زهی ساقی که جان ها و روان ها نثار باد نثار
بیا که در دل من رازهای پنهانست شراب لعل بگردان و پرده ای مگذار
مرا چو مست کنی آنگهی تماشا کن که شیرگیر چگونست در میان شکار
تبارک الله آن دم که پر شود مجلس ز بوی جام و ز نور رخ چنان دلدار
هزار مست چو پروانه جانب آن شمع نهاده جان به طبق بر که این بگیر و بیار
ز مطربان خوش آواز و نعره مستان شراب در رگ خمار گم کند رفتار
ببین به حال جوانان کهف کان خوردند خراب سیصد و نه سال مست اندر غار
چه باده بود که موسی به ساحران درریخت که دست و پای بدادند مست و بیخودوار
زنان مصر چه دیدند بر رخ یوسف که شرحه شرحه بریدند ساعد چو نگار
چه ریخت ساقی تقدیس بر سر جرجیس که غم نخورد و نترسید ز آتش کفار
هزار بارش کشتند و پیشتر می رفت که مستم و خبرم نیست از یکی و هزار
صحابیان که برهنه به پیش تیغ شدند خراب و مست بدند از محمد مختار
غلط محمد ساقی نبود جامی بود پر از شراب و خدا بود ساقی ابرار
کدام شربت نوشید پوره ادهم که مست وار شد از ملک و مملکت بیزار
چه سکر بود که آواز داد سبحانی که گفت رمز اناالحق و رفت بر سر دار
وبلاگ زیبا...
ما را در سایت وبلاگ زیبا دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mehrnosh kharidefarsi18601 بازدید : 259 تاريخ : چهارشنبه 8 خرداد 1392 ساعت: 10:04